عشق با تو آغاز شد. کلاس خاطره ها با یاد تو جان گرفت. تو در سپیدی برگ های دفتر دلمان جریان داری.
تو بودی و کوله باری از مهر؛ ما بودیم و تشنگی در وادی محبّت تو ما بودیم و خانه های دلمان در آستانه چلچراغی از مهربانی ات.
بر لبت باران نور بود و دل ما کویر تاریکی؛ قطره قطره بر سطح ترک خورده زمین دلمان باریدی و علم در ما جوانه زد.
نگاهت، مکتب عشق بود و ما مکتب نشین چشم هایت بودیم. ما دست در دست تو نهادیم تا راه پرپیچ و خم زندگی را با تو گام برداریم.
دل به دل ما سپردی و گرمای وجودت را در سرمای تمام فرازها و نشیب ها همراهمان کردی تا در یخ بندان جهالت، در جا نزنیم. چراغ دانشی که در دست ماست، روشنایی از تو دارد، معلّم!